مدعی عشق
دیدمردی زنی جوان به رهی گفت عشق تورامنم لایق
زن بگفتاکه خواهری دارم که به عشق است بیشترشایق
اوهم اکنون پی من است روان کرده زیباترازمنش خالق
مردکردش رهاوماندانجا تاشودبرمرادخودفائق
نشدازیارتازه هیچ خبر هرقدرمنتظرشدان فاسق
گفت که بایدزودترخودرا برسانم به دلبرسابق
پس خودش رابه ان نگار رساند شدزبانش به این سخن ناطق
که توشیرینی ومنم فرهاد که توعذرایی ومنم وامق
زن به اوگفت دورشوازمن درحقیقت تونیستی عاشق
ازپی دیگری نمیرفتی گه که بودی به عشق من صادق
نظرات شما عزیزان: